-
بهار سبز
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 08:39
بهار همه ی درختا رو سبز کرده. خیابونا پر شده از شاخه های سبز... حالا اگه می تونین آبیش کنین!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 16:50
با ننوشتن حذف می شوم؟؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 18:29
تا اطلاع ثانوی رفتم به لینک * غمهای جاودانه گرگ سفید*
-
یه شعر از سیلوراستاین
جمعه 13 آبانماه سال 1384 21:05
می خواستم به شما بگم سلام اما شما سرپع رد شدپد می خواستم بگوپم حال شما چطور است؟ اما شما به من نگاه نکردپد می خواستم بگوپم حال من خوب نپست اما شما رفته بودپد....... برا ی همپن به شما چپزی نگفتم فقط پوست موزم را زپر پاپتان انداختم ........تا زمپن بخورپد و پک لحظه باپستپد شاپد اپن بار من را ببپنپد!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 19:01
(با احترام به پل الوار) در شکوفه های یهار در آفتاب تابستان در باد پاییز در برفهای زمستان پی تو می گردم آزادی! با همه وجودم و با دستان شکسته و قلم خونین و حنجره پاره پاره ام تو را می خوانم آزادی! در شبهای سرد بی پایان و روزهای داغ بی روشنایی به دنبال تو می گردم آزادی! میان دو سنگ آسیاب میان دو دریای بزرگ میان آبادی و...
-
به یاد آن بزرگ
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 10:26
دل من همی داد گفتی گواهی که باشد مرا روزی از تو جدایی ولی هر چه خواهد رسیدن به مردم بر آن دل دهد هر زمانی گواهی من این روز را داشتم چشم ازین غم نبودست با روز من روشنایی جدایی گمان برده بودم ولیکن نه چندان که یکسو نهی آشنایی به جرم چه راندی مرا از بر خود گناهم نبودست جز بی گناهی که دانست کز تو مرا دیدباید به چندان وفا...
-
روزهای بی خاطره و مقاله قدیمی
جمعه 6 آبانماه سال 1384 02:04
اوضاع خوبی نیست. حرفهای نگفتنی زیاد شده. ظاهرا مقاله زیر ( که توضیحشو پایین می دم) ربطی به این اوضاع من و احوال ما نداره ولی در اصل به همه چی ربط داره. اما مقاله. متن زیر قرار بود توی هفته نامه گویه ( که گاهی توش خزعبلات می نویسم) چاپ بشه اما به دلایل مسخره ای به دست سردبیرمون نرسید.این بود که گفتم اینجا بنویسمش. منو...
-
علی همچنان تنهاست
شنبه 30 مهرماه سال 1384 23:22
*آیا دینی نیست که شما را گرد آورد؟ آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند؟ شگفت آور نیست که معاویه انسانهای جفاکار و پست را می خواند و آنها بدون انتظار کمک یا بخششی از او پیروی می کنند. و من شما را برای یاری حق می خوانم (در حالیکه شما بازماندگان اسلام و یادگار مسلمانان پیشین می باشید) با کمک و عطایا شما را...
-
در جستجوی افتخارات فراموش شده
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 16:04
این روزا بر خلاف آمد عادت خبرای خوبی می شنویم. یکیش برپایی نمایشگاه* امپراطوری فراموش شده*س که این روزا تو لندن برپاست. نمایش ذکاوت و روح ایرانی در قلب غرب که دید بدبینانه ای همراه با ترس نسبت به این سمت دنیا داره. نمی تونیم بگیم دید دنیا نسبت به ما مهم نیست. این حرفا شعارهای تبلیغاتییه که کهنه شده. بدیهیه که برای...
-
...
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 23:38
شازده کوچولو فقط یه قصه نیست. واقعیته می خوای برات تعریفش کنم؟ روزی روزگاری یه شازده کوچولو بود که من بودم. تنها توی سیاره کوچیکش داشت زندگیشو می کرد. تا یه روز یه گل سرخ توی سیاره اش پیدا کرد. گل سرخی که قبلا اونجا نبود؛ بود ولی دونه بود. گل سرخی که تو بودی. شازده کوچولو هول شده بود. ولی خودشو از تک و تا ننداخت....
-
قصه چوگان زلف و بریدن از پا و سر
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 01:33
درباره جانباز نوشتن سخت است . علی الخصوص آنکه اولا از متنهای کلیشه ای گریزان باشی ثانیا همین الان از دیدن یک جانباز به خانه برگشته باشی . تا به حال به لغت جانباز فکر کرده ای؟ * جانباز* با *جان باخته* متفاوت است. جانباخته یا شهید تنها یکبار جان خود را فدا می کند و تمام. اما جانباز یعنی کسی که هرلحظه و هر دم در حال...
-
دجله یا فرات؟
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 15:57
به سیر حرکت تاریخ از کوههای آرارات تا خلیج فارس می اندیشم . و دو رود باستانیی که سرچشمه و سرمنزلشان یکی است اما راههای متفاوت دارند. و به حوادث واقع شده در حاشیه آن دو (که در متن تاریخ بوده اند) میاندیشم آن چنان که استاد شریعتی گفت. اما ما کجاییم؟ بر کدام نقطه سرزمین تاریخ ایستاده ایم؟ ... می گویند عصر ما عصر مرگ...
-
در باب حقارت
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 20:47
من یه عقیده خاصی دارم که پایین می نویسم. اگه نظری دارین(موافق یا مخالف) در بست در خدمتیم..... این هم عقیده ام: *تحقیر شدگان کم هوش خلافکار می شوند تحقیر شدگان باهوش جنایتکار و تحقیر شدگان تیز هوش...سیاستمدار*
-
فال امروز و فردا و همیشه
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 19:31
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
-
نوشتن برای اثبات زندگی
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 18:53
چند وقته متنی که به درد خونده شدن تو وبلاگ بخوره ننوشتم. زمان بودنم تو شبکه داره به صفر میل می کنه. شعر زیر از نروداست. می نویسم محض اینکه فکر نکنی مردم. *... بخند بر شب بر روز بر ماه بخند بر پیچاپیچ خیابانهای جزیره بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد اما آنگاه که چشمهایم را می گشایم و می بندم آنگاه که پاهایم می آیند و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 14:09
* کجایی؟ بشنو!بشنو! من از آن گونه با خویش به مهرم که بسمل شدن را به جان می پذیرم بس که پاک می خواند این آب پاکیزه که تشنه اش مانده ام بس که آزاد خواهم شد از تکرار هجا های همهمه در کشاکش این جنگ بی شکوه...* ۱۱ فروردین ۲۱ سالم تموم میشه.
-
دیدی آسمون خراب شد سرمون؟
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 15:09
جشنواره ششم هم تموم شد خدا جشنواره هفتم رو بیامرزه
-
بزن...
شنبه 30 آبانماه سال 1383 17:57
این خبر رو تقریبا یک سال پیش تلویزیون اعلام کرد: " در زندانهای تایلند مسابقات مشت زنی برگزار می شود که جایزه اش ملاقات زندانی با بستگانش است..." این متنو اون موقع نوشتم: ... بزن پسر, بزن. چیزی نمونده . بلند شو و بزن. نمی بینی؟ این همه جمعیت واسه دیدن تو اومدن. سر و صداشونو نمی شنوی؟ زنت و پسرت بیرون منتظرتن. منتظرن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1383 17:47
یک صدا گفتیم: ((مرگ بر زمستان!)) وسپس همگی به خواب زمستانی فرو رفتیم و برفهای لطیف یخهای بلورین و آسمان نقره ای را ندیدیم
-
زندگی
شنبه 17 مردادماه سال 1383 18:03
معلم گفت : (( ز )) نیمی از شاگردان گفتند: ((زور)) و نیم دیگر گفتند : ((زنجیر )) معلم گفت :(( ن )) نیمی از شاگردان گفتند : (( نیستی)) ونیم دیگر گفتند:(( نارو)) معلم گفت :((د)) نیمی گفتند :(( دار)) و نیم دیگر ((درد)) تفسیر کردند. معلم گفت:((گ)) نیمی از شاگردان((گرگ)) و نیم دیگر ((گناه)) تفسیر کردند. معلم گفت :((ی))...
-
وبلاگ نویسی با اعمال شاقه(۱)
دوشنبه 12 مردادماه سال 1383 19:32
لعنت به این دیسکتا که من تا حالا ده مرتبه متن ریختم روشون و آوردم کافی نت تا آپلود کنم هر دفعه دیسکت ذلیل مرده ویروسی بوده باز نشده...دیسکت هم دیسکتهای قدیم! اگه تونستم و بخت یاری کرد ...مشکلات وبلاگ نویسیمو براتون افشا خواهم کرد به زودی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1383 20:47
ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو...
-
رویا
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1383 21:48
ِیلحظه فکر کردم برگشتی...ه لحظه فکر کردم برگشتی... حس کردم یه سقلمه زدی به پهلوم که از خواب بیدار شم. منم خودمو زده بودم به خواب. فهمیدی ولی پیشونیمو ماچ کردی و پا شدی رفتی کنار پنجره. زیر لب یه آواز قدیمی زمزمه می کردی. الان هر چی فکر می کنم یادم نمیاد چی بود. پرده رو زدی کنار و پنجره رو تا آخر باز کردی. بعد رفتی...
-
۱۳۸۳
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 11:29
سال نو مبارک
-
به دوستم
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 10:33
آه ای شمع نیمه جان فرهاد صبور من *لولی وش مغموم سنگ تیپا خورده رنجور...* در پس این ابر ها خورشید را نمی بینی؟ نمیر! تو را به خدا زنده بمان و ببین پس از من ضعف فرعون،فقر قارون و بدنامی بلعم را... ببین وبر گور من -به یاد تمامی گریه هایم- برقص و بنوش .
-
دوباره
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 10:11
سلام به دوستان عزیز خوشحالم از اینکه دو باره میتونم نوشته هامو به ۰و۱ تبدیل کنم تا شما هم بخونین(البته آش دهن سوزی هم نیست).این روزا یه کم سرم شلوغه.خدا بخواد بعد از عید تو دانشگاه روز فیزیک داریم(که از قضای روزگار اون هم فکر نمیکنم آش دهن سوزی بشه!!) روز ۲۵ فروردینه اگه مشکلی پیش نیاد.شما هم تشریف بیارین،قدمتون روی...
-
...
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 09:50
...
-
من و تو و ...
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 09:48
اگه گفتی ما کجاییم؟
-
روزگار ما
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 09:37
هفته پیش همسایه مان از گرسنگی مرد پیش پریروز بچه های کوچه پدرم را کتک زدند و پولهایش را دزدیدند پریروز همبازی دوران کودکیم را اعدام کردند دیروز شوهر خواهرم، خواهرم را زیر لگد کشت و امروز من نشسته ام و دارم شعر می بافم!
-
سنگ
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 09:24
برای تو برای همه درد هایت *سنگ*تجویز می کنم برای تو که مردت را کشته اند *سنگ*تجویز می کنم که به سینه بکوبی و همه را نفرین کنی برای تو که غذایت را برده اند *سنگ*تجویز می کنم که بخوری و دندانهایت خرد شود برای تو که بر سرت تفنگ گرفته اند *سنگ*تجویز می کنم که پرتاب کنی به هوا به هیچ بر سر من... برای تو که عشقت را ربوده...