رویا

ِیلحظه فکر کردم برگشتی...ه لحظه فکر کردم برگشتی...

حس کردم یه سقلمه زدی به پهلوم که از خواب بیدار شم.

منم خودمو زده بودم به خواب. فهمیدی ولی پیشونیمو ماچ کردی و پا شدی رفتی کنار پنجره.

زیر لب یه آواز قدیمی زمزمه می کردی. الان هر چی فکر می کنم یادم نمیاد چی بود. پرده

رو زدی کنار و پنجره رو تا آخر باز کردی. بعد رفتی سراغ گاز . کتری رو گذاشتی رو گاز

و زیرشو روشن کردی. دو تا تخم مرغ هم انداختی توماهیتابه و درشو گذاشتی. با اینکه چشامو

بسته بودم همه کاراتو حس می کردم. منتظر بودم بیای طرفم ولی همونجا رو صندلی نشستی.

حتی نیگام هم نکردی. حس می کردم یه بغضی تو گلوته. سرتو انداخته بودی پایین و با انگشتات

بازی میکردی. منم دیدم نیومدی پیشم از حرص رومو کردم اون طرف. منتظر شدم بیای منت کشی.

ولی تو باز شروع کردی همون حرفای همیشگی رو. دوباره گفتی من باید برم. من و تو نمی تونیم

پیش هم باشیم. گفتی من گم کرده دارم. باز از خواب اون شبت گفتی که توی یه جاده راه افتادی و

رفتی و از من دور شدی. دوباره دلواپس شدم.می خواستم رومو برگردونم ولی غرورم نمیذاشت.

گفتی من و تو به هم نمیایم. می دونستم که تو دلت داری به من می خندی. می دونستم که منو بچه

فرض می کنی. واسه همینم حرص می خوردم . خودمو می خوردم. می خواستم همون موقع پاشم

و فحش دنیا رو بکشم بهت. ولی باز از جام تکون نخوردم. اومدی نشستی کنار تخت. حس کردم

داری دست می کشی تو موهام. رومو برگردوندی و اشکامو پاک کردی. من هنوزم چشامو باز

نکرده بودم.می خواستم حرصتو در بیارم ولی تو اصلا توجه نکردی. لبخندتو حس می کردم.

سر آخر چشامو نیمه باز کردم. از بین اشکام صورتتو درست نمی دیدم. بهت گفتم" برام مهم

نیست. اصلا برو گمشو. برو دیگه هیچوقت برنگرد.تو برای من هیچ ارزشی نداری". میخواستم

زجرت بدم ولی تو هی لبخند زدی, آی لبخند زدی. دوباره رومو کردم اونور و شروع کردم

زار زدن. بلند بلند گریه می کردم و ضجه می زدم. از پشت سرم صدای آوازتو می شنیدم. همون

آواز قدیمی که یادم نیست رو زمزمه می کردی. یه لحظه بلند شدم که بهت بگم دوستت دارم.

بهت بگم بمون. بگم برای اینکه بمونی حاضرم همه زندگیمو بدم ولی..... تو اونجا نبودی.

پنجره بسته و پرده کشیده بود. گاز هم خاموش بود.......زمزمه ات قطع نمیشد...

نظرات 1 + ارسال نظر
بچه دزد شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام گرگ سفید
واقعا متن جالبی بود ...
تبریک میگم که قلم شیوایی داری ...
امیدوارم که این وبلاگ هر ورز شلوغ تر بشه ... ج.ری که برای دیدنش توی صف بایستیم ... زیاد این آرزو هم زمان زیادی نمی خواهد ...
قربانت
Raptor

ممنون از لطفت...
خیلی قلمت آشناست...
بازم به ما سر برن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد